سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر شیطانها برگرد دلهای فرزندان آدم نمی چرخیدند، آنها به ملکوت نظر می کردند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

zضرب المثل هاm
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 4:7 عصر

 قدیمها عروس و دامادها و دختر  پسر ها همه در یک خانه و گاهی او قات بر پشت بام میخوابیدند . زنی شبانگاه بر پشت بام بر بالین دختر ودامادش رفت و به آنها گفت کمی مهربانتر بخوابید هوا سرد است و کمی جلوتر رفت و به پسر و عروسش گفت کمی از هم فاصله بگیرید هوا خیلی گرم است . عروش که صحبت مادر شوهر را شنیده بود گفت:
    قربون برم خدا رو
    یک بوم و دو هوا رو
           این سر بوم گرما رو
           اون سر بوم سرما رو


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 4:5 عصر

مادری دو دختر داشت که لکنت زبان شدیدی داشتند  . روزی برای دختر بزرگ خواستگار آمد مادر توصیه کرد که در حضور خواستگار حرف نزنند.
وقتی که خواستگار آمد ودختر بزرگتر برایش چای آورد ناگهان سرو کله مگسی روی قند ها پیدا شد .دختر کوچکتر گفت : تیش تیش.... یعنی کیش کیش ودختر بزرگتر که میخواست به دیگری بفهماندکه‹‹ مامان گفت چیزی نگینا›› گفت:  ‹‹ننه ندفت تیزی ندینا ››


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 4:3 عصر

یک نفر قصاب ، موقع کار کردن استخوانی به دستش فرو رفت و اورا زخمی کرد.
برای معالجه به نزد طبیب رفت و رانی گوسفند با خود برد. طبیب از آنجا که نگاهش به ران گوسفند افتاده بود. استخوان را از لای زخم بر نداشت و دارویی به او داد تا چند روز دیگر مراجعه کند.
بیچاره قصاب چند روز بعدبا  رانی دیگر برگشت وپس از معاینه، طبیب به او گفت : که جای امیدواری است و برو هفته آینده بیا .
قصاب هفته بعد مراجعه کرد وچون طبیب حضور نداشت  دستیار یا همان منشی  اش جریان را سوال کرد و قصاب گفت :که قرار بود امروز طبیب استخوان را از لای زخمم بیرون می آورد .شاگرد روی زخم را باز کرد و استخوان را که کار ساده ای بود برداشت وقصاب با دعای خیر آنجا را ترک کرد. وقتی طبیب بازگشت از منشی سوال کرد که آیا کسی به مطب مراجعه نکرد. ومنشی جریان قصاب را باز گو کرد. و طبیب گفت ای وای بر تو که مارا از گوشت خوردن انداختی . این استخوان را من خودم لای زخم گذاشته بودم. 
عزیزانی که این روزها به ادارات مراجعه میکنند بدون ران گوسفند تشریف ببرند.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 4:0 عصر

روباهی خروسی را به دهن گرفته بود و در راهی میرفت.خروس خواست تا چیزی بپرسد که شاید دهانش باز شود و فرار کند . گفت ای روباه آیا میتوانی نام یکی از پیامبران را ببری وروباه چون از آن حیله گر هاست گفت: جرجیس .وهمچنان دندانهایش روی هم بود.
واین ضرب المثل رواج یافت که ازبین همه پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی.

این حکایت از کتاب امثال و حکم نوشته علامه دهخدا انتخاب شده بود


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 3:57 عصر

مردی به دوستش گفت: شرابی در خانه دارم که هفت ساله است.
دوستش گفت :پس زود تر آن را بیاور تا نوش جان کنیم.
ودوستش گفت : اگر میخواستم به کسی بدهم هفت ساله نمیشد و سال اول تمام شده بود.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 3:54 عصر

یک نفر که خیلی بد خط بود به شخصی که از خودش بد خط تر بود گفت: من آنقدر بد خط هستم که برای نوشتن، صد تومان(یا صد دینار ) میگیرم وبرای خواندن نوشته های خودم صد تومان.
رفیقش گفت خوش بحالت . من از صد تومان دوم محرومم . چون خودم هم نمیتوانم نوشته های خودم را بخوانم.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 شهریور 31   ساعت 3:51 عصر

دو برادر به سن ازدواج رسیده بودند واز پدر میخواستند که برای آنها زن بگیرد. وپدر میگفت که پول زیادی ندارم و شاید بتوانم امسال یکی از شما را زن بدهم و سال بعد دیگری را.
پسر کوچکتر که خیلی رند بود گفت : اشکال ندارد پدر ‹امسال برای یکیمان زن بگیر وسال آینده برای برادرم›


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
با با از خر بگو خیلی ببخشید
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
153689 :مجموع بازدیدها
0 :بازدید امروز
1 :بازدید دیروز
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
zضرب المثل هاm
لوگوی خودم
zضرب المثل هاm
لوگوی دوستان


لینک دوستان
من یارمهربانم
خدایا فقط تو رت دارم
ضرب المثل های قسمت دوم
گلدونها
آرشیو1=من یارمهربانم
آرشیو2=من یارمهربانم
زلزله در بم
عکسهایی از بم
عکس بم 2
عکس بم3
نقد سریالهای ایرانی
آغز یک راه
همای سعادت
کمند عشق
صفحات اختصاصی
بایگانی نوشته ها
پاییز 1383
تابستان 1383
اشتراک