سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای نمازگزار، محبّت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

zضرب المثل هاm
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: خودم سه شنبه 83 آبان 19   ساعت 2:57 عصر

پسری در کودکی تخم مرغی را دزدید وبه خانه آورد ،مادر بجای تنبیه او را تشویق کرد .گذشت تا اینکه در سن بزرگسالی شتری را دزدید اما مامورین اورا دستگیر کردندو پس از مدتی به همین جرم خواستند که اورا به دار آویزند . پسر یک لحظه اجازه خواست تا صورت  مادر خود را ببوسد و مامورین به او اجازه دادند. پسر به مادر گفت اجازه بده تا در این وداع آخر زبان تو را ببوسم .همینکه مادر زبان خود را بیرون آورد پسر زبانش را از بن بیرون آورد و گفت تخم مرغ دزد شتر دزد میشود . اگر تو مرا سرزنش کرده بودی امروز من شتر نمیدزدیدم


نظرات شما ()

نویسنده: خودم دوشنبه 83 مهر 20   ساعت 4:4 عصر

 سلام / متشکرم از همه خوانندگان این وبلاگ. چون تعداد ضرب المثل های این وبلاگ به بیست مورد رسیده است ، شما میتوانید از این پس ضرب المثل های به روز را در http://masalha.persianblog.com  بخوانید.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم جمعه 83 مهر 10   ساعت 12:29 عصر

به همه سلام
آنچه در این وبلاگ میخوانید مثل ها ،متل ها و ضرب المثل های فارسی است. بسیاری از آنها فراموش شده اند بسیاری از آنها کاربردشان غلط است یعنی مردم  معنی و ریشه آنها را نمیدانند بنابراین اشتباه بکار میبرند وخیلی از آنها هم در دهان مردم زبان به زبان میچرخد. مانند همین پیام های زیبا وشیرینی که گاهی اوقات شما برای شوخی برایم مینویسید.
خیلی دوست داشتم که در اینترنت دوستانی داشته باشم که ارتباطهایمان سالم وآموزنده باشد. دوست داشتم دوستانی داشته باشم که سالهای سال با هم درارتباط باشیم اما همدیگر را شاید هیچ وقت نبینیم بنابراین بعد از آشنایی من با پدیده ای بنام وبلاگ شروع به نوشتن کردم . من وبلاگهای زیادی دارم . یکی از آنها همین است .
ضرب المثل هایی که بکار میبریم اما نمیدانیم یعنی چه ؟مثل همین جرجیس.
که در این وبلاگ نوشته ام. یا ضربالمثل ‹‹ بروید چشمان شکار چی را در آورید ›› باور کنید این داستان آنقدر زیبا و آموزنده است که نگو البته بعدا برایتان خواهم نوشت.
باورکنید ما بارها وبارها ضرب المثل هایی بکار میبریم یا میشنویم اما معنی آنهارانمیدانیم. یکی از دوستانم همیشه میگفت یک ضرب المثل انگلیسی هست که میگوید: هنوز آنقدر پولدار نشدم که کفش ارزان بخرم . ومن معنی آن را نمیفهیدم . اما وقتی که یک کفش ارزان خریدم و به علت پاره شدن مجبور شدم دوباره کفش بخرم معنی آن را طوری فهمیدم که دیگر فراموش نخواهم کرد.
در هرصورت باید بگویم که گاهی اوقات چیز هایی که برایتان مینویسم ممکن است شما فکر کنید لطیفه است یا داستان است اما اینها روزی ضرب المثل بوده اند وریشه اصیل دارند و حالا چه داستان چه متل چه ضرب المثل شایدخواندن انها خالی از لطف نباشد.
این ضرب المثل هارا بنده از روی کتابهای مختلف مینویسم گاهی اوقات برای شیرین یا روان تر شدن تغییر شان میدهم و گاهی اوقات از زبان دیگران شنیده ام که در هر صورت اگر هدف پند آموزی باشد برای خود من حد اقل مفید هستند بعضی از اینها نیز خارج از ادب است که فقط برای احترام به شما بزرگواران نخواهم نوشت .با من همراه باشید.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم پنج شنبه 83 مهر 9   ساعت 2:12 عصر

ملا نصر الدین بر در خانه اش نشسته بود که شخصی با اسبش از آنجا عبور کرد. ملا به آن شخص گفت بفرمایید وآن شخص سریع از اسبش پیاده شد و گفت چشم میخ اسبم را کجا بکوبم . ملا گفت میخ اسبت را بر سر زبان من بکوب که دیگر تورا تعارف نکنم.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم چهارشنبه 83 مهر 8   ساعت 2:26 عصر

گویند سلیمان پیغمبر جانوران دریا رابه میهمانی دعوت کرد.پیش از همه ماهی سر بیرون آورد. لقمه ای در دهان او افکندندداخل آب رفت لقمه راخورد وبرگشت ولقمه ای دیگر طلبید . دوباره به اودادند. رفت خورد وبرگشت وباز هم طلبید . سلیمان از او پرسید:روزی تو چقدراست و ماهی جواب داد: روزی من سه لقمه یا سه جرعه است که تا بحال نیم جرعه را خورده ام دوجرعه ونیم باقی است. واین ضرب المثل باب شد که دوقورت ونیمش هنوز باقی است . و این ضرب المثل در مورد آدمهایی که به حق خود قانع نیستند بکار میرود.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم سه شنبه 83 مهر 7   ساعت 2:16 عصر

شخصی خروسی رادزدید و صاحب خروس بدنبالش دوید تا اوراگرفت . امادزد اعتراف نمیکرد وقسم میخورد که من ندزدیده ام. ناگهان چشم صاحب خروس به دم خروس افتاد وگفت : قسم مخور که باوره دمب خروس برابره


نظرات شما ()

نویسنده: خودم دوشنبه 83 مهر 6   ساعت 1:41 عصر

بیچاره ای قرض بسیار داشت روزی یکی از طلبکاران به او گفت: خودت را به دیوانگی بزن و هر کس که برای گرفت قرض آمد  فقط به بگو پلا س و آنها گمان میکنند دیوانه شدی دست از سرت بر میدارند. و قرض دار هم به مدت زیادی چنین کرد . تا اینکه همه طلبکاران باورشان شد که اودیوانه شده و از پول خود صرف نظر کردند.
بنا بر این همان شخصی که این کار را به او یاد داده بود روزی به در منزلش رفت و ضمن اینکه به او گفت: کارت را خیلی خوب انجام دادی مبلغ پولی که به او قرض داده بود از او درخواست کرد اما او درجواب می گفت « پلاس » و مرد گفت :« ای مردک با همه پلاس با ما هم پلاس»


نظرات شما ()

نویسنده: خودم یکشنبه 83 مهر 5   ساعت 2:28 عصر

کریمخان زند به شیخ علیخان وزیر خود دستور داد هزار درهم به شاعری که مدح اوراگفته بود بدهند اما شاعر هرچه به شیخ مراجعه میکرد او سستی میکرد وپول رانمیدادوشاعرشعری گفت که قسمتی ازآن چنین بود شاه بخشید شیخعلیخان نبخشید.البته امروزه این مثل راچنین میگویند: شاه بخشیدفتحعلی شاه نبخشید.


نظرات شما ()

نویسنده: خودم شنبه 83 مهر 4   ساعت 4:39 عصر

شخصی بود بسیار بد شانس ،هرکجا که پا میگذاشت اتفاقی رخ میداد.تااینکه مراسم جشن عروسی دختر ارباب رسید . ومامورین برای اینکه اتفاقی رخ ندهد او را از شهر یا روستا بیرون کردند وقرار شد عروسی که تمام شد دوباره به آنجا باز گردد .
آن شخص که خیلی هم ناراحت بود ودوست داشت در جشن عروسی آنها شرکت کند درحالیکه  میان کوه ودشت قدم میزد ، چند گل از درختان مختلف چید  و دسته گلی درست کرد و آنهارا روانه جوی آبی کرد که میدانست این جوی آب درست از میان همان باغی عبور خواهد کرد که در آنجا عروسی است.
از قضا عروس خانم دسته گل را دید و پایش را جلو گذاشت تا دسته گل را از آب بگیرداما پایش لیز خورده و داخل جوی آب افتاد.
در این حال زنی جلو آمد و گفت گمانم فلانی باز هم دسته گلی به آب داده.
این ضرب المثل چند جور دیگر نیز آمده که من این یک مورد را برای شما انتخاب کردم.مثلا گفته اند که این شخص یکی از خواستگاران عروس بوده


نظرات شما ()

نویسنده: خودم جمعه 83 مهر 3   ساعت 9:48 صبح

مردی برای اینکه به بارگاه شاه راه پیدا کرد ادعا کرد که رمالی بلد است وغلامان شاه یکی دو بار اورا امتحان کردند وبرایشان ثابت شد که او رمال خوبی است بنابراین او را نزد شاه بردند . چند روزی در بارگاه شاه بود تا اینکه شاه ملخی را دید خواست ملخ را بگیرد اما ملخ فرار کرد دوباره اقدام کردباز ملخ فرار کردبرای بار سوم شاه موفق شد . ملخ را درون دستش پنهان کرد و پیش رمال برد و از پرسید: که رمال یا بگو درون دستم چیست یا تورا میکشم.و رمال چون این کار از دستش ساخته نبود دانست که این بار گیر افتاده گفت : یک بار جستی ملخک دوبارجستی ملخک آخر به دستی ملخک و شاه که متوجه نشداو خودش را میگوید به اوپاداش داد واورا تحسین کرد.  

را

نظرات شما ()

   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
با با از خر بگو خیلی ببخشید
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
153910 :مجموع بازدیدها
0 :بازدید امروز
9 :بازدید دیروز
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
zضرب المثل هاm
لوگوی خودم
zضرب المثل هاm
لوگوی دوستان


لینک دوستان
من یارمهربانم
خدایا فقط تو رت دارم
ضرب المثل های قسمت دوم
گلدونها
آرشیو1=من یارمهربانم
آرشیو2=من یارمهربانم
زلزله در بم
عکسهایی از بم
عکس بم 2
عکس بم3
نقد سریالهای ایرانی
آغز یک راه
همای سعادت
کمند عشق
صفحات اختصاصی
بایگانی نوشته ها
پاییز 1383
تابستان 1383
اشتراک