دو برادر به سن ازدواج رسیده بودند واز پدر میخواستند که برای آنها زن بگیرد. وپدر میگفت که پول زیادی ندارم و شاید بتوانم امسال یکی از شما را زن بدهم و سال بعد دیگری را. پسر کوچکتر که خیلی رند بود گفت : اشکال ندارد پدر ‹امسال برای یکیمان زن بگیر وسال آینده برای برادرم› |