مردی برای اینکه به بارگاه شاه راه پیدا کرد ادعا کرد که رمالی بلد است وغلامان شاه یکی دو بار اورا امتحان کردند وبرایشان ثابت شد که او رمال خوبی است بنابراین او را نزد شاه بردند . چند روزی در بارگاه شاه بود تا اینکه شاه ملخی را دید خواست ملخ را بگیرد اما ملخ فرار کرد دوباره اقدام کردباز ملخ فرار کردبرای بار سوم شاه موفق شد . ملخ را درون دستش پنهان کرد و پیش رمال برد و از پرسید: که رمال یا بگو درون دستم چیست یا تورا میکشم.و رمال چون این کار از دستش ساخته نبود دانست که این بار گیر افتاده گفت : یک بار جستی ملخک دوبارجستی ملخک آخر به دستی ملخک و شاه که متوجه نشداو خودش را میگوید به اوپاداش داد واورا تحسین کرد. |